شهلا صافیضمیر، با نام هنری مرجان
در روزگاری که بنیادگرایان مذهبی، همچون گرگ آدمیت را می درند، مرجان پیام آور عشق و امید شد، او برآن بود تا بر تیرگی حاکم نوری بپاشد، نگاهی گرم ومهربان، کلامی ساده و پرنفوذ، و یقین به آینده ای روشن، برای ایران وایرانی داشت.
خواننده مرجان وصف رخساره خورشید، ز خفاش مپرس
که دراین دایره صاحب نظران حیرانند
مرجان برای پنج دهه، یکی از محبوب ترین هنرمندان مطرح و مردمی در سینما و موسیقی پاپ ایران بود، این هنرمند آزاده در سالهـای سیاه حـاکمیت آخوندهای واپسـگرا فروتنـانه، تمامی سرمـایه هنـری خود را، برای مقـاومت مـردم ستـمدیده ایـران، درمبارزه با یک دیکتاتوری لجام گسیخته مذهبی در طبق اخلاص گذاشت، وبا خواندن ترانه ” ای شکسته ” در سال ۱۳۵۹ به زندان افتاد
ای شکسته، تو شکستی
مویه کردی، غصه خوردی، از ته دل گریه کردی
من باهاتم، خاک پاتم، چون پرنده درهواتم، من رفیق گریه هاتم
ای وطن، ای خانه من، بی تومن جائی ندارم، بی تو فردایی ندارم
این هنرمند معترض، آزادیخواه، مصمم، شجاع و مبارز، دیگر بار در هفتم تیرماه ۱۳۶۱، به دنبال حمایت از مجاهدین خلق ایران دستگیر ودرزندان مخوف اوین ببند کشیده شد، او هشت ماه از دوران محکومیت را در سلول انفرادی رژیم ضد بشری خمینی، بجان خرید، وبه شهادت هم بندان وهمرزمانش، سرافراز و بی ادعا، با استقامتی جانانه به تحمل نشست.
تا سرانجام پس از سالها عزلت نشینی ومحرومیت های اجتماعی، همراه با همسر و همرزمش (فریدون ژورک) از هفت دریا گذشت تا بتواند، سرود رهائی ملتی دربند را دراوجی تازه، درگوش آزادگان جهان، به نام ایران وایرانی فریاد کند
مرجان
مرجان درکنار پاک بازترین فرزندان ایران، پژواک شورش زن ایران، در برابر ستم ونظم ارتجاعی حکومت آخوندها شد،اونه تنها برای دیروز، که برای امروزها وفردا ها می خواند :
گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع میزنید
با جوجه های نشسته درآشیانه چه می کنید
گیرم که باد هرزه شبگرد، با های وهوی نعره مستانه در گذرباشد
با صبح روشن پرترانه چه می کنید
مرجان هرگز مرعوب بگیروببند ها، شکنجه ها و کشتارهای این جنایتکاران ضد بشری نشد، و همه جا حضوری” سبز رنگ و خوش رنگ و برومند ” داشت
ببین سرسبز و خوشرنگ و برومندم
ببین پر برگ وپرشاخ وتنومندم
اگرچه زخمی ازکین تبرداران
ولیکن ریشه در خاکم، چنینم من، شکوه مندم
و سرانجام چه زیبا خواند زمان تعیین و تکلیف را
شب خودشو باخته به روز، آخر این بازی شده
عاشقارو صدا بزن، وقت براندازی شده
به قول شاملو
آدم بر حسب اتفاق به دنیا می آید، ولی وقتی به دنیا آمد مرگش قطعی است وتنها، خاطره ای ازاو باقی می ماند، آنانی که الگوی زندگی ما بودند می دانستند چه می کنند، آنان به مرگ فکر نکردند، فقط به زندگی فکر کردند، وارج زندگی در همین است که موقت است، این که تو باید جاودانگی خود را، درجای دیگری ببینیم، وآن انسانیت است، فرصت بسیار کم است و زندگی به طرز بی شرمانه ای کوتاه مرجان پژواک صدای درگلو مانده زن ایرانی بود، اومی خواند که فریاد خلقی ستم زده در گلو خفه نشود، او عاشقی بی ادعا نسبت به ایران وایرانی بود، مادری پاکباز، و همسر و هم رزمی ایثارگر
هر چند به اسرار جهان راه نبرد
دانست، چگونه راه بایست سپرد
مرجان پس از خروج از ایران، از فعالان مخالف حکومت ایران بود و با هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران به فعالیت خود ادامه داد. او در ۳ ژوئن ۲۰۱۵ در مصاحبهای گفت: «تصمیم گرفتم مبارزه کنم چون من حق داشتم در مملکت خودم آزاد زندگی کنم»… «میخواهم هنرم را وقف مقاومت برای آزادی میهن و خلق ستم دیده و محروم ایران کنم.»
مرجان پس از اجرای ترانهٔ «رویش ناگزیر» در اجتماع کنگره ایرانیان در واشینگتن، دی.سی. دهها ترانه و اثر هنری دیگر را با همکاری هنرمندان سازمان مجاهدین خلق اجرا و منتشر کرد. از جمله این ترانهها: رویش ناگزیر، قدغن، وقت براندازی، چی بگم، اوین بگو، میهنی میسازیم، شهیدای شهر، پرچم، فریاد بیصدا، چشم به راه و بیبهونه، و میتوان و باید بودند. برخی از این کارها را محمد شمس، آهنگساز ایرانی ساخته بود